معنی آلبومی از حمید یعقوبی

حل جدول

آلبومی از حمید یعقوبی

آروم آروم


آلبوم حمید یعقوبی

آروم آروم، کنار تو، چه شب خوبیه


البوم حمید یعقوبی

آروم آروم، کنار تو، چه شب خوبیه

لغت نامه دهخدا

یعقوبی

یعقوبی. [ی َ] (اِخ) محمدبن اسماعیل بن یوسف... یعقوبی نسفی، مکنی به ابونصر. اهل دانش و شاعر و محدث بود. میمون بن هارون کاتب از او روایت دارد. (از لباب الانساب).

یعقوبی. [ی َ] (اِ) بهترین لیمو: بهترین لیمو... لیمویی است کوچک که در بغداد آن را یعقوبی گویند. پوست آن تمام تنک و بوی آن خوشتر از لیموهای دیگر است. (فلاحت نامه).

یعقوبی. [ی َ] (اِخ) قمی. رجوع به یعقوب (میریعقوب...) شود.

یعقوبی. [ی َ بی ی / ی َ] (ص نسبی) منسوب به یعقوب. ج، یعاقبه. (ناظم الاطباء). || منسوب است به یعقوب که نام اجدادی است. (از الانساب سمعانی). || منسوب به یعقوب پیغمبر:
پیش یوسف نازش خوبی مکن
جز نیاز و آه یعقوبی مکن.
مولوی.
|| یکی از افراد فرقه ٔ یعقوبیان که معتقد به یک طبیعت بودند (مونوفیزیت). ج، یعاقبه، یعقوبیین، یعقوبیان. پیرو فرقه ٔ یعقوبیه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یعقوبیه و یعقوبیان شود.

یعقوبی. [ی َ] (اِخ) احمدبن ابی یعقوب بن واضح، یا احمدبن ابی یعقوب اسحاق بن جعفربن وهب بن واضح کاتب، معروف به یعقوبی و ابن واضح. از تاریخ نویسان و جغرافیون اسلامی است. در ارمنیه و هند و مصر و بلاد مغرب و دیگر کشورهای اسلامی گردش کرد. از تألیفات اوست: 1- اخبار الامم السالفه. 2- الاسماء. 3- البلدان. 4- التاریخ (معروف به تاریخ یعقوبی). و چند کتاب دیگر. وفات یعقوبی به سال 278 یا 284هَ. ق. اتفاق افتاده است. (از ریحانهالادب ج 4 ص 338). کاتب عباسی، جدش از موالی منصور و خود مردی سیاحت دوست بود و به سفرهای دور و دراز و گردش در شرق و غرب کشورهای اسلامی پرداخت و در سال 260 هَ. ق. به ارمینیه رسید و در این سیاحتش کتاب البلدان را نوشت. وی به سال 280 هَ. ق. درگذشت و آثاری دارد. (از معجم المطبوعات مصر ج 2 ستون 948). و رجوع به ابن واضح شود.

یعقوبی. [ی َ] (اِخ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان یزد، واقع در هزارگزی شمال یزد، با 318 تن سکنه. آب آن از قنات است و راه فرعی به یزد دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


امیر یعقوبی

امیر یعقوبی. [اَ ی َع ْ] (اِخ) قسمی قران کشکی بوده است. (یادداشت مؤلف).


داغ یعقوبی

داغ یعقوبی.[غ ِ ی َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کوری:
چو یوسف گم شد از دیوان دادش
زمانه داغ یعقوبی نهادش.
نظامی.


یعقوبی کردن

یعقوبی کردن. [ی َ ک َ دَ] (مص مرکب) کنایه از عاشقی کردن. (از آنندراج).


حمید

حمید. [ح َ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی.

حمید.[ح َ] (اِخ) ابن مالک الارقط. رجوع به بارقط شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

یعقوبی

(صفت) منسوب به یعقوب.

معادل ابجد

آلبومی از حمید یعقوبی

357

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری